ای آینه امشب تو چرا به چهره ات غم داری؟
از داغ دلم
مگر خبر داری؟
هرگز نتوانی تو به تصویر کشیدن
دریای غمی که چهرا ام را تر کرد
هرگز نشود جای بر این ضلع صغیرت
برد غم دریای دلم تا شادی
ای آینه شایسته دگر نیست
دعوای به تصویر کشیدن
بی کاست بداری!
اما
تنها تویی ای آینه
همدم به سخن ها
ای آینه شرمنده از آنم
کز چهره ی غم بار خودم
در صورت بی رنگ و ریایت
نقش بر درد زدم
ای آینه ای همنفس من
ای همنفس ای آینه من!