همنفس میمیرد
همنفس جرعه ای از یک نگه تاریک است
تو بمان جاویدان
تو غروب من را
- گر چه خورشید نبودم -
از طلوع شب روشن
بر بام ستاره ای دگر دید بزن
یاد لبخند مرا
بر سر ستاره ای که خندید بزن
***
از زمانی که زمین میچرخید
خورشید غروبش را دید
از زمانی که دل من لرزید -
***
شب مرا میخواند
دل مرا میراند
از صدای دهنک های ستم دیده ماهی
به سر سنگ فروزان
عمر دل بستن ما بیش نبود