باز باران بی ترانه میخورد بر روی شانه
یادم آرد بی کسی را
یادم آرد من که بودم با که بودم
از چه رو تنهای تنها گوشه ی شهری نشستم
یادم آرد دل غمین است آخر عشقت همین است
آه باران باز باران
گریه ی ابر بهاری
رفتی و تنها نشستم روزهای بیشماری
روزهایی سرد و تاریک در درون کوچه هایی سرد و تاریک
یادم انداخت کودک عشق تو بودم
کودکی دیوانه بودم مست بودم هست بودم
شیره ی جانم کشیدی کودکم را سر بریدی
رفتی و با جان دیگر پر کشیدی و پریدی
آه باران جان من را باز بستان باز بستان
باز بستان جان من را