یار من شکیبا باش
و مرنج از دستم
تو چرا؟! تو که از حال دلم با خبری
شکوه از ریزش اشکم داری؟
یار من با من باش
شعر من بی عشق تو مخلوطی از حرف است
هذیان است
شعر من را تو به لمس دستم
شوروغوغایی ده
لحظه ای گوش به سوسوی تمنایی ده
که دل ِ در بادم
ز وجودت دارد
یار من شکیبا باش...